باید از کوچه گذر کرد شبی
با دلی گرم، پر از شوق، تن ملتهبی
باید از کوچه دلبستگی کهنه گذشت
و به سرمنزل سایهی یک آرامش مزمن ننشست
باید از خیس شدن ترس نداشت
دل بدریا زدن از رند خرابات آموخت
کودک پاک درون را به تحرک واداشت
باید از بازی آن کودک دیرینه به وجد آمد باز
با دلی گرم، پر از شوق، تن ملتهبی
باید از کوچه دلبستگی کهنه گذشت
و به سرمنزل سایهی یک آرامش مزمن ننشست
باید از خیس شدن ترس نداشت
دل بدریا زدن از رند خرابات آموخت
کودک پاک درون را به تحرک واداشت
باید از بازی آن کودک دیرینه به وجد آمد باز
«علیپور»