Wednesday, October 19, 2011

This desert land

کاش میشد یه بیل انداخت همه‌ی این جماعتی که تمام آمال و آرزوهاشون در «خارج رفتن» خلاصه شده رو یکجا از این مملکت در آورد و ریخت توی بقیه‌ی کشورهای دنیا و دهنشون رو بست. کاش میشد همه‌شون یک روز نابود شن یه طوری.
واقعیت اینه که اگر این کلونی رو حذف کنی، این مملکت اونقدرا هم جای دردناکی نیست برای زندگی کردن. اینان که اینجا رو دردناک میکنن برا آدما. وقتی میرن هم که تموم نمیشن. بازم ادامه دارن. چوب توی کونشونه که زندگی رو به بقیه زهر کنن.

بعضیا اینطورین.

کاش یک روز صبح که از خواب بلند میشم توی شهر با آدمایی برخورد کنم که زندگی‌هاشون موقتی نیست. چمدوناشون گوشه اتاقشون نیست.
کاش یه نفر کمک کنه اینایی که در به در خارج رفتن هستن زودتر بتونن کاسه کوزه شون رو جمع کنن برن، ما بمونیم و بدبختی‌های خودمون. اینقدر هی نبینیم اینا رو.

2 replies:

Anonymous said...

گربه دستش به گوشت نمی‌رسه...

Nasim said...

نازنینم که نشستی اونجا با خیال راحت داری فحش میدی اگه دختر بودی و هر روز که تو خیابون راه میرفتی یکی انگشت میکرد تو کونت اینقدر راحت نظر پراکنی نمیکردی!
اینا همش مزخرفه که یکی میگه وای وطنم یکی میگه چرا باس بدبختی رو تحمل کرد. هر کی یه جور با خودش حال میکنه و دلش راضیه. تنها چیزی که بین همه مشترکه اینه که اونی که خودشون و باحال فرض کنن اونی که دیگران تخمی.